وبلاگ شخصی علی زمانی

پیرامون مطالعات و دلبستگی های شخصی

وبلاگ شخصی علی زمانی

پیرامون مطالعات و دلبستگی های شخصی

در این بلاگ ، تمام حوزه هایی که به نوعی علاقه مند به کار هستم رو می نویسم ،
گاهی در مورد فیزیک و مقالات و تحقیقات و کارهایی که علاقه به پیگیریشون دارم ،
گاهی در مورد نظریات جامعه شناختی و روانشانی ، گاهی در مورد افکار جهان بینی ، گاهی در مورد طراحی وب ،
هر چیزی که به نوعی علاقه مند هستم ، در این بلاگ می گنجد

پربیننده ترین مطالب

۵۵ مطلب با موضوع «روزمرگی» ثبت شده است

خیلی وقت ها لازم می شه که ما همه چیز رو از اول بچینیم ، از اول برنامه ریزی کنیم ،‌ببینیم کجای کار هستیم  ، چقدر پیشرفت داشتیم ، چقدر پسرفت داشتیم

ببینیم آیا این مسیری که داریم میریم ‌، مسیری هست که باید باشیم یا اشتباهی هست

بعضی وقتا واقعا یادمون می ره کجا هستیم و کجا باید باشیم

خیلی باید کار بشه تا به چیزی که می خوایم برسیم


۰ ۰۷ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۳۱
علی زمانی

آسون نشو ای همسفر

ویرون نشو ای در به در

منو بگیر از همهمه

منو به خلوتت ببر

معجزه کن خاتون من تولدی دوباره کن

منو ببر به حادثه شبو پر از شراره کن

ستاره پرپر میکنی ای نازنین گریه نکن

پروانه آتش میزنی تو اینچنین گریه نکن


گریه نکن ای شب زده ای شب نشین گریه نکن


گریه نکن گریه نکن خاتون هم گریز من

برای این دربه در بی سرزمین گریه نکن


دریافت
عنوان: گریه نکن ، گریه نکن
حجم: 4.29 مگابایت
توضیحات: گریه نکن ، گریه نکن ابی

۴ ۲۸ تیر ۹۲ ، ۲۳:۵۶
علی زمانی

ای فسانه... فسانه.... فسانه

ای خدنگ تو را من نشانه 

ای علاج ای دل ای دای درد

هم ره گریه های شبانه

با من سوخته در چه کاره 

ای فسانه خسا نند انان 

که فرو بسته راه را به گلزار

خس به صد سال طوفان ننالد گل ز یک تار باد است بیمار تو مپوشان سخن ها که داری


عنوان: ای فسانه... فسانه.... فسانه
حجم: 4.52 مگابایت
توضیحات: ای فسانه... فسانه.... فسانه + بسطامی
۰ ۲۵ تیر ۹۲ ، ۰۲:۴۳
علی زمانی

الان ساعت 1:17 دقیقه، تازه از شنای توی رودخونه برگشتم 

آب ملایم ، آسمون تاریک و پر ستاره و سکوت مطلق ..

عالی بود :x

۰ ۲۵ تیر ۹۲ ، ۰۱:۱۷
علی زمانی
باید پیدا بشه ، یه جایی همین جاهاست ، یه جایی توی همین خرابی هاست ، خیلی وقت پیش همینجا بودش ، خودم دیدمش ، حتی چند بار هم منو دید ، حتما پیداش میکنم ، فقط باید حواسم باشه کجاها رو میگردم ، پیداش میکنم ، همینجاهاست ، 
یه جایی همینجاهاست ...
۰ ۲۳ تیر ۹۲ ، ۲۳:۲۶
علی زمانی
آینده ، بخشی از سهم من ، که بیشتر از همه چیز از آن می ترسم !
۰ ۱۵ تیر ۹۲ ، ۰۰:۴۲
علی زمانی

یادم باشد حرف‌هایم را قاب بگیرم، بزنم به دیوار، این روز تند تند، فکرم عوض می‌شود.


مدام غرق در افکار دیگران می‌شوم و تا نگاه می‌کنم، چند وقتی درگیر فکر دیگران بوده‌ام. نمی دونم این چه مشکلی هست که هنوز عادت نکردیم به اینکه خودمون رو برای خودمون تثبیت کنیم؟ چه اشکالی داره که همیشه حرف خودمون باشه و حرف دیگران بعداً؟ نمی دونم کی گفته خود خواهی بده، به نظر من خودخواهی خیلی خیلی هم خوبه، همیشه به نیاز های خودمون توجه می‌کنیم، همیشه اول خودمون رو ملاک می‌زاریم بعدش دیگران رو وارد این مسیر می‌کنیم، چرا اصلا باید همیشه دیگران رو ملاک قرار بدیم؟ چرا نگیم، فلان رفتارم رو دوست نداشتم چون خودم از چنین رفتاری خوشم نمی یاد؟

۰ ۱۴ تیر ۹۲ ، ۰۲:۵۷
علی زمانی

مرا با خودت به دور ببر ، 

۰ ۰۵ تیر ۹۲ ، ۱۸:۱۶
علی زمانی

سلام   ، شاید 3 سالی بشه که سعی میکنم نوشته هام رو یادداشت کنم ، کتابی که توی این نوشته برای دانلود هست ، مجموعه نوشته هایی هست که توی این سالها نوشتمشون ، البته خیلی هاش جالب نشدند ، بعضی هاش خوبن ، دوست دارم با بازبینی همین نسخه کتاب آماده چاپش رو درست کنم ، ببینم خدا چی میخواد

پی نوشت : زحمت جمع آوری و اصلاح کتاب رو دوست خودم ساناز رهروانی انجام دادن ، که واقعا با مشکل املایی من ، کار بسیار سخت و طاقت فرسایی بود براشون ، ;)

+++ دوستان خوشحال میشم نظراتتون رو در مورد نوشته ها و همینطور مطالب پیشنهادی برای کتاب در دست چاپ بدونم ، 

موفق باشید :)


عنوان: پیشنویس کتاب شعر ایمانوئل
حجم: 2.61 مگابایت
توضیحات: مجموعه نوشته های مربوط به علی زمانی

۱ ۱۵ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۱۲
علی زمانی

مرا ببوس، مرا ببوس

برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت

بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت

در میان توفان هم پیمان با قایقران ها

گذشته از جان باید بگذشت از توفان ها

به نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها

۴ ۱۲ خرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۸
علی زمانی

مرا با خودت ببر ، اینجا که من هستم ، همه چیز به طرز عجیبی می خواهند حرف هایم را خفه کنم
همه چیز به طور عجیبی مرا از خودم گم می کنند .
مرا با خودت ببر به سرزمینی دور ، جایی که هیچکس دیگران را معنی نکنند
هر کسی خودش باشد
دستانم را بگیر ، از این شهر جدایم کن
خسته ام از این راه

۱ ۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۴۱
علی زمانی

یه کار خوب همیشه نباید برنامه ی قوی و سرمایه ی خوبی داشته باشه ، 

یه کار خوب می تونه از یه فکر خیلی ساده شروع بشه ، فقط تنها چیزی که اون رو متمایز می کنه ، تلاش و زحمتی هست که باهاش می آد 

اگه تلاش و زحمت و بی خوابی نباشه ، هیچ تفاوتی با یه اتفاق پیش پا افتاده  توی زندگی ما نمی کنه ...

۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۰۰
علی زمانی

وطن ، تو همراه غریبانه‌ترین ترانه‌ها را برایم نواختی

تو همیشه ، دردهایت تنم را به لرزه می‌انداخت

تو همیشه ، مرا با تمام نا امیدی به جلو می‌بردی

وطن ، سرتاسر من ، روزی جزئی از تو خواهد بود ، چه جسمم ، چه روحم

تمام من ، برای به اوج رسیدن با تو ، لحظه شماری می کنند

وطن ، لحظه ای نیست که دردهایت ،نفس‌هایم را حبس نکند ...

تو همواره غریبانه ترین ترانه ها را برایم می نوازی و من چه عجیب ، مست بودنت شده ام ..

۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۱۳
علی زمانی

در سرابی از درد ، من هر روز حرف هایم را برایت می نوشتم ، به امید روزی که برگردی ..

زمان میگذشت و تو بر نگشتی  و من همیشه حرفهایم را برایت مینوشتم

روزها مثل تکه های از یک مفعوم گیج و مبهم ، تند تند از ذهنم می گزرند و من تو را ملتمسانه خواهم هاست ...

 یک سال بزرگتر شدن ، شاید هم یک سال پیرتر شدن  ، 

مثل همیشه حرفهایم را با دردی غریب شروع خواهم کرد تا شاید روزی پیدایش کنم ، کسی را که هرگز نخواهم فهمید که چرا اینگونه دنبالش بوده ام .

8 اردیبهشت ، تولد خودم مبارک ...

۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۸
علی زمانی

سر جمع شاید چند دقیقه ای بیشتر طول نکشد ..

شاید هم یک سلام کافی بود..

من و تو آنقدر از هم دوریم که نه من آنچنان که باید ، تو را به عشق خواهم خواند و نه تو مرا به فراموشی خواهی خواند  ... 

هر دو از دنیاهایی دیگر بودیم که به اشتباه ، به ، با هم بودن عادت کرده ایم ...

۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۵۰
علی زمانی

باید امشب بروم ...

باید امشب چمدانی را که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم و

به سمتی بروم که درختان حماسی پیداست،

رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند ...

 

-------------

من به اوج می اندیشم ، کاش تو هم همچون من باشی .....

۱ ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۵۶
علی زمانی

لب هایت شاید چیزی بیشتر از بخشی از صورتت باشند ، و شاید هم ، صورتت ، چیزی بیشتر از جسمت ،

حتی بوسیدن لب هایت هم اکتفا نمی کند ...

گاهی که می خندی ، همه ی اینها ، در تضادی عجیب ،

به خلق نادرترین اتفاق ختم می شوند

۱ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۵۷
علی زمانی

دنبال یک ترانه ام ، یه آهنگ ، آرام و آهسته

سرم درد میکند ، همه چیز ریتم تندی پیدا کرده اند ، بیهوده مرا به خواب می برند ، 

دغدغه هایم را فراموشم میکنند ، وادار به جنون برایم می نویسند

چیزی شبیه به همان صاحل دریا ، یاد موجهایش ، یاد غروبش ، حرف های تند تند و بعضی وقتا هم یک لیوان قهوده داغ ...

۰ ۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۲۳
علی زمانی

ذهن به موازات مستی غریب به خواب رفته بود.

مثل حرف نبود که گفته شود، بیشتر شبیه به شبه بود، سایه‌هایی پشت سر هم و ابهام آمیز، پر از خواب.

روباهی از جنس کاغذ و دستی سرتاسر بوی عطر.

برکه ای پر از مرگ و اتاقی خالی از بودنش.

دختری آشفته در کوچه ای و من جادوگری مهربان.

چشم‌هایی سیاه و موهایی بلند، شهوتی از درون و من سرزمینی تازه فتح شده.

بوسه ای بر گونه‌هایش و او سکوت، 

۱ ۰۱ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۰۳
علی زمانی

به پیشنهاد یکی از دوستان، رمان بار هستی نوشته ی میلان کوندرا، رو شروع کردم به خوندن

چیزی که توی این کتاب برام جالب بود، نوع نوشتنش بود، نویسنده دنیایی رو به تصویر میکشه، و برای افکار و دنیاش یه سری شخصیت‌هایی رو می سازه و اون رو توی کتاب به حرکت در میاره، چیزی که خوندنش رو لذت بخش میکنه ، کلمات و تصویرهایی و نوع دیدی  هست که نویسنده توی کتاب داره.

 بعضا موقع خوندن ، توی یک صفحه چندین بار برگشتم به عقب و یه جمله رو چند بار شروع به خوندن کردم و از هنر نویسنده لذت بردم،

۱ ۲۰ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۵۸
علی زمانی