وبلاگ شخصی علی زمانی

پیرامون مطالعات و دلبستگی های شخصی

وبلاگ شخصی علی زمانی

پیرامون مطالعات و دلبستگی های شخصی

در این بلاگ ، تمام حوزه هایی که به نوعی علاقه مند به کار هستم رو می نویسم ،
گاهی در مورد فیزیک و مقالات و تحقیقات و کارهایی که علاقه به پیگیریشون دارم ،
گاهی در مورد نظریات جامعه شناختی و روانشانی ، گاهی در مورد افکار جهان بینی ، گاهی در مورد طراحی وب ،
هر چیزی که به نوعی علاقه مند هستم ، در این بلاگ می گنجد

پربیننده ترین مطالب

۲۴ مطلب با موضوع «جمله ی کوتاه» ثبت شده است

گریه است بانو ، حرفای ته مانده در دود سیگارم ، بغض هایی که سوخته اند و هنوز گرمای نفس هایم را زنده می کنند 

۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۳۶
علی زمانی

میدانستی ،
من تمام شده ام ،
لابه لای تردید هایی که همیشه با من بوده اند ، 
لابه لای حرف هایی که همیشه برایم تردید بود که کدام سوی خط دیوانگی آنان هستم.
گاهی آنقدر غرق در تردید بوده ام ، که گاهی حتی یک نگاه هم ازسوی غریبه ای ، که به اشتباه مرا آشنای دیرینه ی خویش ، پنداریده برایم اوج رهایی بوده است .....

۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۵۸
علی زمانی

وقتی که رسیدی موهایت را بگزار آزاد باشند ، حیف است آنها را دور هم زندانی کرده ای

دستهایت را بگزار راحت باشند ، خسته اند ، حتی بیشتر از پاهایت

چشم هایت هم ، بگزار بخوابند ، زیباییش خسته اش میشود

دلت را اسیر نکن ، بگزار مثل کودکی هایت پر و بال بزند ، کودکانه بگوید ،

لبانت را اسیر نکن ، بگزار آزادانه بوسه هایش را تقسیم کنند ...


و بگزار ، من هر روز در هوس به تو رسیدن اسیر تمام بودنت شوم

۰ ۰۲ مهر ۹۲ ، ۱۹:۱۵
علی زمانی

امشب به طرز عجیبی عطر تنت احاطه‌ام کرده ، امشب به طرز عجیبی دوستت دارم ، چه باشی چه نباشی  :)

۰ ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۲۲
علی زمانی

آدمیت همواره مجذوب عناصری میشود که دست نیافتنیست،تازه است،

دنبال چیزیست که متعلق به خودش نباشد،

نو و ضریف باشد،

ساده و در عین حال به زیبایی پیچیده و شفاف باشد.

خلاقیت برای ما،فرآیندیست برای ساختن و خلق مفاهیمی که آدمیت را چه آگاهانه و چه ناآگاهانه مجذوب خودش کند .

و عاشق شدن، غرق در چیزیست که عمیقا به آن تعلق پیدا کرده ولی دلیلی برایش ندارد!

ابهام ابدی خواسته ها!

۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۱۶
علی زمانی

باید دید چه میشود،

من بخشی جدا شده از خاطراتت خواهم بود 

یا تو ،تکه ای جدا مانده از حرف های من؟

من این وسط گم می شوم یا تو ،

و شاید هم من و تو،مثل این همه اتفاق پیش پا افتاده،حتی برای خودمان هم مهم نباشیم؟

و شاید هم این وسط دوباره یکی خودش را التماس کند!

و شاید هم مهمترین اتفاق پیش پا افتاده فکر های پاره شدمان شدیم،

وشاید ..

۲ ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۷
علی زمانی

خدا  خسته از راهی دور ، 
کلاهش رو در آورد  ، و چنان خوابید که گویی هزاران سال بود ، معنای استراحت را فراموش کرده بود :)

۱ ۱۳ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۵۵
علی زمانی

سالها بود فکر میکردم .

سالها بود ، فکر می کردم فکر می کنم!

سالها بود ، فکر می کردم فکر می کردم فکر میکنم !

اما

۳ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۰۸
علی زمانی

مرا با خودت به دور ببر ، 

۰ ۰۵ تیر ۹۲ ، ۱۸:۱۶
علی زمانی

وطن ، تو همراه غریبانه‌ترین ترانه‌ها را برایم نواختی

تو همیشه ، دردهایت تنم را به لرزه می‌انداخت

تو همیشه ، مرا با تمام نا امیدی به جلو می‌بردی

وطن ، سرتاسر من ، روزی جزئی از تو خواهد بود ، چه جسمم ، چه روحم

تمام من ، برای به اوج رسیدن با تو ، لحظه شماری می کنند

وطن ، لحظه ای نیست که دردهایت ،نفس‌هایم را حبس نکند ...

تو همواره غریبانه ترین ترانه ها را برایم می نوازی و من چه عجیب ، مست بودنت شده ام ..

۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۱۳
علی زمانی

سر جمع شاید چند دقیقه ای بیشتر طول نکشد ..

شاید هم یک سلام کافی بود..

من و تو آنقدر از هم دوریم که نه من آنچنان که باید ، تو را به عشق خواهم خواند و نه تو مرا به فراموشی خواهی خواند  ... 

هر دو از دنیاهایی دیگر بودیم که به اشتباه ، به ، با هم بودن عادت کرده ایم ...

۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۵۰
علی زمانی

باید امشب بروم ...

باید امشب چمدانی را که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم و

به سمتی بروم که درختان حماسی پیداست،

رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند ...

 

-------------

من به اوج می اندیشم ، کاش تو هم همچون من باشی .....

۱ ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۵۶
علی زمانی

یاد تو که می‌افتم ، باید تمام حرف‌هایم را قاب بگیرم بگزارم کنار

فکر به چه دردم می خورد ؟ وقتی چشم‌هایت را خواهم داشت ؟

وقتی که می خندی ، انگار نفس کشیدن هم اضافی میشود برایم .

اصلا ،همه ی اینها رو دور می ریزم

 تمام اتاق را هم،

یک صندلی خالی ، دیوار عریان ، یه قاب عکس از چشم هایت ....و هیچ  

همین تا ابد برایم کافی خواهد بود

۰ ۰۷ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۳۵
علی زمانی

کوچه های چشم هایت ، همچون تکه خوابیست پر از نو بودن

مثل جمله ای به جا مانده از قافیه هایش ، که طفلی کوچک خودش را غرق آهنگ نداشته اش می کند

چیزی بین خیال و واقعیت ، چیزی بین تمام حرف های گفته شدمان روی همان نیمکت خط خطی ...

۰ ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۲۳:۲۳
علی زمانی

تو پر از تردیدی ، پر از رهایی ، پر از حرف های نو ، پر از پرواز ، 

تو قصه ای بی انتهایی ، که هر بار که می بینمت ، هزار بار غرقت میشوم ، گمت میشوم

چشمهایت ، ترانه اند ، پر از رقص ، پر از هیاهو ، پر از بودنت

من ، هیچ ، سکوت میشوم ، گم میشوم ، تا فقط تو را ، دوباره ببینم 

۰ ۱۹ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۳۷
علی زمانی

اونقدر توی این دنیا ، عظمتش ، وسعتش گمیم ، که هیچ هم حساب نمی یام ، با این وجود همیشه به خودمون می نازیم و ادعای برتر بودن می کنیم ، ادعا داریم و غرو

۰ ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۳۶
علی زمانی

بیا دمی بنشینیم به صدای سکوت گوش دهیم

دمی خودمان را از تمام آنچه غریب است رها کنیم

بیا تمام آنچه را برایمان آرزوست 

دشنامش دهیم

29 اردیبهشت 1390

۰ ۱۵ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۴۹
علی زمانی

چشمهایش سرتاسر درد بود

درد هایش هم قافیه با نگفته هایش ..

دستهایش اسم رهایی و اسمش همرنگ باران ! 

۰ ۲۵ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۰۸
علی زمانی

من گره می خورم به چشمهایت
تو ، فریب می خوری ، از چشم هایش 
من ، اسیر نبودنت می شوم
تو ، غرق التماسش می شوی 
من ، طاقتم می برد
تو ، چشمهایت خیس میشود
من ، اسمت را ، کنار خودم دفن می کنم 
تو ، خودت را زیر سایه هایش ، گدایی میکنی
او هنوز گره خوردست به دستان من و شب ها به التماس من خودش را فریب میدهد ! 
من ، هنوز مانده ام چگونه تو خودت را در او گم کردی ...

۱ ۲۵ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۰۳
علی زمانی

ترسم آنقدر غرق در ماهیت وجود شوم که ابتدایی ترین مفاهیم انسانی ،برایم  پدیده هایی سر تاسر تناقص و دروغ شوند !

۰ ۲۵ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۱۵
علی زمانی