زلف بر باد مده
دنبال یک ترانه ام ، یه آهنگ ، آرام و آهسته
سرم درد میکند ، همه چیز ریتم تندی پیدا کرده اند ، بیهوده مرا به خواب می برند ،
دغدغه هایم را فراموشم میکنند ، وادار به جنون برایم می نویسند
چیزی شبیه به همان صاحل دریا ، یاد موجهایش ، یاد غروبش ، حرف های تند تند و بعضی وقتا هم یک لیوان قهوده داغ ...
یاد همان نیمکت آبی زنگ زده ، حرف های الکی اکلی و ساعت ها نگاه کردن در چشم همدیگر .
چیزی به اسم شعر و رفتار های تصنعی مان ، برای آنکه به دیگری بگوییم ، رفتارمان عادیست ..
یاد پیج و تاب های موهایش و قلبه سلمبه حرف زدن های من ...
......
می شود رفت و به آخر نرسید ، می شود ماند ..
بعضی وقتا مثل بچه ها ، لخت لخت توی دریا ، تا صبح شنا میکردیم ، بعضی وقتا کاملا جمتلمن ، همه رو تحت تاثیر قرار میدادیم
بعضی وقتا فرشته بودیم و بعضی وقتا جناب شیطان ..
چه روز های عجبی بودند ، خیلی وقتا یادم می رود واقعا که بودم و بودیم و شدیم
خانم ها ، آقایان ، محسن نامجو : زلف بر باد مده