وبلاگ شخصی علی زمانی

پیرامون مطالعات و دلبستگی های شخصی

وبلاگ شخصی علی زمانی

پیرامون مطالعات و دلبستگی های شخصی

در این بلاگ ، تمام حوزه هایی که به نوعی علاقه مند به کار هستم رو می نویسم ،
گاهی در مورد فیزیک و مقالات و تحقیقات و کارهایی که علاقه به پیگیریشون دارم ،
گاهی در مورد نظریات جامعه شناختی و روانشانی ، گاهی در مورد افکار جهان بینی ، گاهی در مورد طراحی وب ،
هر چیزی که به نوعی علاقه مند هستم ، در این بلاگ می گنجد

پربیننده ترین مطالب

۲۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

چشمهایش سرتاسر درد بود

درد هایش هم قافیه با نگفته هایش ..

دستهایش اسم رهایی و اسمش همرنگ باران ! 

۰ ۲۵ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۰۸
علی زمانی

من گره می خورم به چشمهایت
تو ، فریب می خوری ، از چشم هایش 
من ، اسیر نبودنت می شوم
تو ، غرق التماسش می شوی 
من ، طاقتم می برد
تو ، چشمهایت خیس میشود
من ، اسمت را ، کنار خودم دفن می کنم 
تو ، خودت را زیر سایه هایش ، گدایی میکنی
او هنوز گره خوردست به دستان من و شب ها به التماس من خودش را فریب میدهد ! 
من ، هنوز مانده ام چگونه تو خودت را در او گم کردی ...

۱ ۲۵ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۰۳
علی زمانی

ترسم آنقدر غرق در ماهیت وجود شوم که ابتدایی ترین مفاهیم انسانی ،برایم  پدیده هایی سر تاسر تناقص و دروغ شوند !

۰ ۲۵ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۱۵
علی زمانی

دریافت
عنوان: کینه رو کی یاد تو داد !
حجم: 4.4 مگابایت
توضیحات: سیاوش قمیشی

۰ ۲۳ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۴۸
علی زمانی

چشمهایت سر تا پا غزلند ، یک غزل ناب از جنس رهایی ! 
غزلی که نه قافیه ای دارد ، نه نظمی  ...
وسعتشان از سپید هم ترانه ساز ترند ..
آنچنان دل می برند که عشق هم کودکانه می شوند ..'

۱ ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۱۳
علی زمانی

به نظرم آدم ها هم باید رفتار هاشون رو مثل کامپیوتر کنند ، دقیق و همه چیز سر جاش ، خودم چیزای زیادی یا ازش یاد گرفتم. برای مثال ، سیستم عامل لینوکس ، بیشتر از اینکه بهم اطلاعات کامپیوتری بده ، بهم کمک کرد تا خودم رو اصلاح کنم.

سیستم لینوکس یه هسته ی مرکزی داره به نام کرنل که هسته ی اصلی سیستم است  ، وظیفه ی کرنل اینه که با سخت افزار های سیستم شما ارتباط برقرار میکنه و در اصل بخش اصلی سیستم عامل محسوب میشه . ، البته باید بگم که کرنل به هیچ وجه یه بخش کاربردی نیست ،فقط اجزای اصلی سیستم شما رو شناسایی میکنه . حالا ، هر کسی با توجه به نیازش می یاد ماژول ها  و پلاگین هایی رو می نویسه به به کرنل اضاف میکنه و به قولی خصوصی سازی میکنه ، یکی از وضایف اصلی بنیاد لینوکس هم آپدیت کردن و بهینه کردن کرنل هست !

۰ ۱۴ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۵۲
علی زمانی

ما گم میشویم ،

در هیاهویی پر از رهایی  ، در واهمه ای از جنس نو بودن ،

در تمام حرف هایی که باید میگفتیم و نگفتیم ، 

۰ ۱۴ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۲۴
علی زمانی

یه موزیک خیلی خوب از رضا یزدانی ،

 نمی دونم چرا یادم نمی یاد !

دریافت

عنوان: Chera Yadam Nemiad
حجم: 4.54 مگابایت

۰ ۱۲ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۴۲
علی زمانی

به اطرافیانتان مهلت دهید خودشان را پیدا کنن ، عده ای از ما سالها طول میکشد تا بفهمیم که هستیم !

۳ ۰۸ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۴۹
علی زمانی

فصل 15 در باب شهریار از قول ماکیاولی می گه ، اگه می خواهید یه کار زشت و بد رو انجام بدید ، با سرعت هر چه تمام تر انجام بدید ،خودش مثال قتل و خونریزی برای به قدرت رسیدن رو مطرح می کنه ،شما خودت به چیز های دیگه مرتبطش کن ، 

و میگه ، سعی کنید امروز تمام کار های کثیف را انجام دهید و فردا به کارهای سخاوت مندانه بپردازید ! مردم سریع کارهای زشت شما را فراموش میکنن و فکر می کنند که شما دوست ندارید کار کثیفی انجام دهید و رفتار شما را باور میکنن! 

مردم خیلی سریع فراموش میکنند ، دوست دارن فریب بخورن ،فقط تا می تونی سریع بزن تو گوشش بعدش ببوسشون ! 

۰ ۰۷ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۴۳
علی زمانی

الان داشتم فصل 13 کتاب در باب شهریار رو می خوندم ، کلا موضوع فصل دفاع کرد از خود در مقابل افرادی هست که سعی می کنید باهاشون بجنگید ، اواسط فصل می گه : 

ماکیاولی می گوید چنان به آنها لطمه بزنید که در جایگاه دشمن شما نتوانند در مقام تلافی همانقدر به شما لطمه بزنند ! این بدان معنا نیست که که کاری کنید که کسی چیزی برای از دست دادن نداشته باشد ، چون چنین افرادی می توانند بسیار خطرناک باشند ، به قول سولژنیتسین : شما تا زمانی می توانید بر مرد تسلط داشته باشید که همه چیز را از آنها نگرفته باشید ! 

خیلی با این جملش حال کردم ، میگه اونقدر ضعیفشون کن که بهت وابسته بشن ، ولی کاری نکن که هیچ نیازی بهت نداشته باشن ! روش جالبی هست برای کنترل مردم ، تو رو ولی نعمت خودشون می دونن ، ولی تا فراموش کردی نعمتشون بدی ، تو رو به زیر میکشن ، نه اونقدر بده که سیر سیر بشن ، نه اونقدر که هیچی نداشته باشن ! 

۰ ۰۷ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۱۸
علی زمانی

بکوش خدا در بطن عقایدت باشن نه در سطحی ترین رفتارت !

۲ ۰۷ بهمن ۹۱ ، ۲۲:۱۵
علی زمانی

یه ایده ی جالب در مورد قانون لختی :d

فکر کنید سوار ماشین هستید ، موقعی که ماشین یه دفعه شتاب میگیره ، چه اتفاقی می افته ؟ شما می چسبید به صندلیتون ، با توجه به قوانین نیوتون می گن دلیلش قانون لختی هست ، 

حالا همون ماشین رو در نظر بگیرید ، در حالی که ثابت ایستاده و حرکتی نمی کنه ، ولی شما باز هم به صندلی می چسبید ! 

فکر می کنید چنین چیزی ممکنه ؟ شاید بگید که شتاب یعنی مشتق دوم جابه جایی به زمان ، پس چون جابجایی نداریم ، شتابی هم نداریم ، در نتیجه چنین چیزی ممکن نیست :D

۰ ۰۶ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۱۹
علی زمانی

متاسفانه دیگه نمی تونم به خودم اجازه بدم کم بیارم ، وقتمو تلف کنم ، ببازم ، دیگه نمی تونم ،باید تمام تلاشم کنم که این مسیر رو تا آخر طی کنم ، باید طی کنم باید

۰ ۰۶ بهمن ۹۱ ، ۰۱:۵۱
علی زمانی

آدم اگه از خودش راضی باشه ، خیلی قویتر از این هست تا دیگران ازش راضی باشن .
خودتو قبول داری و اونقدر به توانایی هات ایمان داری ، که دیگه نیازی نداری شخصیتت رو به دیگران وابسته کنی .
اغلب افرادی که توی جمع اوج میگیرن ، برای این هست که از درون ضعیف شدن و نیاز بودنشون رو با دیگران ارضا می کنن و این خیلی بده ، چون همیشه وابسته هستی به غیر خود ولی فرض کن تنها کسی که بهش ایمان داری ، خودت و توانایی هات باشه ، چی می شه ؟
تو همیشه قوی هستی و هیچ عامل خارجی هم نمی تونه چیزی رو که داری ازت بگیره ، این یعنی توانایی و قدرت ، من بهش میگم امپراتوری رویا ، هرچیزی که دوست داری انجام میدی ، چون این تو هستی که تصمیم میگیری چی باشه چی نباشه ، عملا تاثیرات محیط بر روی رفتارت از بین می ره و تو میشی سلطان بلامانع عمل ، علمی که خودت صاحبش هستی ، عملی که خودت بهش وجودیت میدی .

۰ ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۱۰
علی زمانی

بی تو اما حراس از من گریزی نیست ، گویی این روزا به خماری نبودنت خفه شده ام ، دلم را آنچنان به تو وابسته کرده ام ، که این تنهایی برایم ندارد ، جز درد ،
گیسوانت را ز دلم بیرون نبرده ام ، از هر چه هست ، هیچ شده ام ، چشمانم را می گویی ، به زور قطره ای برایم گریه می کنند ، خودم مانده ام و حراسی پیچ خورده از من ،
ای وای ، ای وای ، نه ، خودم می دانم هیچ شده ام که حتی بتوانم برای نبودنت ادعای تنهایی کنم ، فقط مانده حسرتی برایم ، خود هم گریزانم که چرا نتوانم رها شوم از این جدایی ،
صبح که از خوابم جدا می شم ، گویی در بند بوده ام و هنوز در بندم ، گویی شب زندانی خواب بوده ام ، به صبح که می رسم ، باز هم گرفتارم ، واای ،
دلم حسرت می خواهد ، دلم اشک می خواهد ، سیلی میخواد ، سیلی گرم نبودنت ، حتی صدایی ، لحظه ای ، خود مانده ام و تصویری گم شده از تو که ذهنم را مدام به بودنت فریب می دهد ، ای حراس من ، باز هم خسته ام ، به کمکم آی ، اینجا من از نبودنت ، خفه شده ام ، باز آی ، ای حراس پر از تنهایی ،

۰ ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۰۸
علی زمانی

آدم باید ذهنش رو خالی کنه ، نمی دونم چطوری بگم ، ولی این وسط یه سری چیزایی هستن که نمی زارن درست حسابی فکر کنم ، نمی زارن درست حسابی تصمیم بگیرم ذهن آدم همینه دیگه ، این وسط مال منم پر شده از چیزای الکی ، مثلا امروز صبح یه سر رفتم حموم ، توی حموم همش داشتم بحث میکردم در مورد یه چیزی ، چیزی که چند روز پیش برام پیش اومده بود ، انگار کل این مدت ذهنم من پر شده بوده از این چیزا ، به نظرت باید چیکار کنم ؟
دیروز یه چیزی به ذهنم رسید ، اینکه دوباره خودمو بدم دست منطقم و بذارم اون برام تصمیم بگیره ، اون دستور بده ، یاد حرف یکی از دوستام افتادم ، گفت برای تغییر خیلی باید سختی بکشی ، ولی یه چیزی هست که برام جالبه ، خودم خیلی خوب با چیزایی که دوست دارم بشم ، تغییر میکنم ، سریع کاری رو انجام می دم که درسته ، چیزی رو بدونم درسته بدون چون و چرا تبدیل به یه عادت می شه برام ، همینش برام احساس خوبی می یاره

۰ ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۰۷
علی زمانی

به من نگاه کن ، من پر از حسرت بودنت هستم ، به من نگاه کن ، چشمتنم هر رز که تو نیستی ، جور دیگری خودش را قربانی لحظه هایش میکند ، به من نگاه کن ، برای یه لحظه ،
برای روزهایی که نیستی همیشه باید خودم را سرریز از خاطراتی کنم که تو را برایم زنده میکنند ، تو ، تمام چیزهایی بودی که روزی آرزویم بود .
خاطره ها ، حرف ها ، گذشته ، هر آنچه مارا وادار می کند که برای خودمان باید دنیا را به سرازیری ابرهایی التماس کنیم که باید مال ما باشند ،ولی افسوس که ما همیشه باید خود را از گزند آنچه باید مال ما باشند ، رها کنیم ، می بینی ، ما هرگز نتوانستیم خودمان را برای بودن آنچه باید باشد ، نگه داریم ،

۰ ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۰۶
علی زمانی

چه شد دوباره ، گویی از نو دنیا را برای تو آغاز کرده اند ، پای حرف هایم که بنشینی ، هیچ نمی بینی چز تکرار دیروز ، جز قصه ای که حالا باید از بر باشی ، دلم ، هوای توی میکند ، گویی تمام من ، آهسته دارد تو می شود و من را به گوشه ای غریب می رهاند ، وباز من می مانم و این اطاق خالی …..

چه شده است باز ، چه شده ، این آن نیست که من تصور میکردم ، گویی هر روز به عقب می روم تا تو را از نو ببینم ، ولی افسوس که خدا می ماند و من ….

۰ ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۰۵
علی زمانی

انسان به مسیر زنده است ، ما آرزوهای زیادی داریم برای خودمون ، اهدافی داریم که همیشه سعی میکنیم بهشون برسیم ، دنیایی رو برای خودمون رسم میکنیم که همیشه سعی میکنیم ، زنده اش کنیم ، ولی این کافی نیست ،
یادته میگن ، خشت اول گر نهد معمار کج ، تا ثریا می رود دیوار کج ،
نباید مسایل رو ساده بگیریم ، کوچکترین اشتباهی ، زمینه ساز اشتباهات بزرگتر میشه ، و کم کم ما فراموش میکنیم که چه چیزهایی رو می خواستیم داشته باشیم ، سهل انگاری کردن ، ساده گرفتن ، نه برادر من ، این مسیری که داری میری ، با همین ساده بازی ها ، جواب نمی ده ، تو بخش بزرگی از دنیای خودت هستی ، تو چیزی هستی که تمام چیزایی که وجود ندارند رو معنی می کنی ، نه ، نباید ساده از کنار مسایل رد بشی ، از گذشته عبرت بگیر ، و فراموش نکن ، روزی اشتباهی کردی که دوست نداری دوباره تکرار بشه ، باید محکم باشی ، باید همیشه به آگاهیت اجازه بدی ، دستور بده بهت ، نباید چیزی رو که مال تو هست رو فراموش کنی ، حتی کلمه ها هم ، تاثیر دارند ، همیشه فکر کن ، ساده نگیر ،

۰ ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۰۳
علی زمانی