وبلاگ شخصی علی زمانی

پیرامون مطالعات و دلبستگی های شخصی

وبلاگ شخصی علی زمانی

پیرامون مطالعات و دلبستگی های شخصی

در این بلاگ ، تمام حوزه هایی که به نوعی علاقه مند به کار هستم رو می نویسم ،
گاهی در مورد فیزیک و مقالات و تحقیقات و کارهایی که علاقه به پیگیریشون دارم ،
گاهی در مورد نظریات جامعه شناختی و روانشانی ، گاهی در مورد افکار جهان بینی ، گاهی در مورد طراحی وب ،
هر چیزی که به نوعی علاقه مند هستم ، در این بلاگ می گنجد

پربیننده ترین مطالب

۳۵ مطلب با موضوع «دست نوشته» ثبت شده است

بهترین نمونه برای شروع  ، معمولا نکاتی هستند که بدون فکر آغاز می شوند ولی با تفکر و اندیشه پخته و به جلو می روند،

آگاهی؛ همواره نکته ای کلیدی برای آدمیت بوده است ، ابزاری قوی برای فعمیدن و پیدا کردن حقیقت ، ولی خود اگر از نقطه ای صحیح آغاز نشود، چه بسا گمراه کننده تر خواهد بود.

آنچه مهم است ، آگاهی ما باید به دور از تعصبات ملی ، نژادی ، دینی و اعتقادی باشد . آگاهی هنکامی که آزاد باشد می تواند عقاید و مسیر آزادانه وصحیح را مشخص کند. می تواند ما را به سمتی ببرد که خود می خواهیم نه مسیری که برای ما تعیین شده است !

هر آنچه آدمی آزادانه تر بایندیشد ، قدرت بیشتری برای حرکت واقعی و صحیح خواهد داشت ، ولی اگر چه  ، پیشفرض های ذهنی و باوری ما ، از عقاید و افکاری سرچشمه میگرند که خود ، به طور صحیح در مورد موجودیت آنها چیزی نمی دانیم ، حتی اگر به عقیده ی زیادی مسیر درست را انتخاب کنیم ، باز هم اشتباه کرده ایم و آزادی واقعی را از خود سلب کرده ایم .

۰ ۱۲ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۳
علی زمانی
َشاید دوباره ساختمت ، 
 از میان انبوه کملاتی که در ذهنم جای گرفته اند ، 
ترانه ای نو و رقص آور
با آهنگی که خودم باید بنوازمش
در انبوه کلماتی که بی اراده به تو ختم می شوند .
هر بار که خواستم بخوانم  ، باخته ام ،بازنده ای بیش نبوده ام
و شاید سایه ای از ترسی کهن ، مرا حلقه کرده است و من با جهالتی متفکرانه ، خودم را برنده می خوانده ام .
قطعه ای نو ، خالی از غرور و تکبر ، ترانه ای شاد و در میان ، تفکری عمیق به ژرفای دنیا هایی که در آن متولد شده ام .
حرفی آنقدر کهنه ولی ، جوانه ای نو ، 
درنگی برای جدا شدن از سردی ابدی از تکرارهای احمقانه
باید تو را از نو بسازم ،باورم کن 
۱ ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۴
علی زمانی

گریه است بانو ، حرفای ته مانده در دود سیگارم ، بغض هایی که سوخته اند و هنوز گرمای نفس هایم را زنده می کنند 

۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۳۶
علی زمانی

امزور توی مسیر ،13 بدر که داشتم می یودم ، فرصت خوبی شد برای اینکه فکر کنم ، یه فکر خالی بدون دخالت فکر های دیگران

البته ناگفته نماند این وسط ، بارون نم نمی هم می بارید و منم سوار موتور بودم

یاد چند سال پیش افتادم ، یاد بعضی حرفای خودم ، خیلی وقت ها پیش می یاد که برای دیگران موعضه میخونم و میگم آدم باید دنبال هدفش بره ، هرچقدر هم می خواد سخت باشه

۲ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۴۲
علی زمانی

میدانستی ،
من تمام شده ام ،
لابه لای تردید هایی که همیشه با من بوده اند ، 
لابه لای حرف هایی که همیشه برایم تردید بود که کدام سوی خط دیوانگی آنان هستم.
گاهی آنقدر غرق در تردید بوده ام ، که گاهی حتی یک نگاه هم ازسوی غریبه ای ، که به اشتباه مرا آشنای دیرینه ی خویش ، پنداریده برایم اوج رهایی بوده است .....

۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۵۸
علی زمانی

گفتنش ساده نیست

من همیشه بخشی از یک دروغ بوده ام ، بخشی از یک پیوند عجیب میان حرف های خودم ، باور هایم ، رویاهایم و نیاز هایم

بخشی از یک واقعیت برای زنده بودن

اینبار باید دوباره ببینم ، چرا در این شلوغی ، یک پیوند قوی میان خودم و آنچه باید باشم ، ایجاد نکرده ام ، 

ساده است ، 

۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۵۴
علی زمانی

دل است ، باید رهایش کنی ، به بند بودنش دروغت میدهد ، بگزار رها باشد

آنوقت

خودت تنهایی ، گوشه ای بنشین و تا آخر به سفیدی بنگر ، 

تا من و تو ، دوباره بزگرترین دروغ را دوباره پیدا کنیم و از نو ، تمام تو را دفنت کنم

آنوقت من می مانم و خودم و یک اطاق خالی پر از حرف هایی که هیچوقت به آنها عمل نکردم .

۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۲۳:۴۴
علی زمانی

بگزار سال ها بگذرند و حرف ها تمام شوند و همه چیز به آخر برسند و تمام شوند و تمام  و تمام و تمام

در آخر ، فرصتی شاید باشد و تو را باز دیدنی باشد ...

۳ ۲۴ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۱۴
علی زمانی

باید دید چه میشود،

من بخشی جدا شده از خاطراتت خواهم بود 

یا تو ،تکه ای جدا مانده از حرف های من؟

من این وسط گم می شوم یا تو ،

و شاید هم من و تو،مثل این همه اتفاق پیش پا افتاده،حتی برای خودمان هم مهم نباشیم؟

و شاید هم این وسط دوباره یکی خودش را التماس کند!

و شاید هم مهمترین اتفاق پیش پا افتاده فکر های پاره شدمان شدیم،

وشاید ..

۲ ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۷
علی زمانی

یادم باشد حرف‌هایم را قاب بگیرم، بزنم به دیوار، این روز تند تند، فکرم عوض می‌شود.


مدام غرق در افکار دیگران می‌شوم و تا نگاه می‌کنم، چند وقتی درگیر فکر دیگران بوده‌ام. نمی دونم این چه مشکلی هست که هنوز عادت نکردیم به اینکه خودمون رو برای خودمون تثبیت کنیم؟ چه اشکالی داره که همیشه حرف خودمون باشه و حرف دیگران بعداً؟ نمی دونم کی گفته خود خواهی بده، به نظر من خودخواهی خیلی خیلی هم خوبه، همیشه به نیاز های خودمون توجه می‌کنیم، همیشه اول خودمون رو ملاک می‌زاریم بعدش دیگران رو وارد این مسیر می‌کنیم، چرا اصلا باید همیشه دیگران رو ملاک قرار بدیم؟ چرا نگیم، فلان رفتارم رو دوست نداشتم چون خودم از چنین رفتاری خوشم نمی یاد؟

۰ ۱۴ تیر ۹۲ ، ۰۲:۵۷
علی زمانی

 بگزار کوچه های خاکی همیشه خالی باشند

 شاید یک روز

 تو هم از آنجا رد شدی

 شاید

۰ ۱۲ تیر ۹۲ ، ۲۲:۱۸
علی زمانی

سلام   ، شاید 3 سالی بشه که سعی میکنم نوشته هام رو یادداشت کنم ، کتابی که توی این نوشته برای دانلود هست ، مجموعه نوشته هایی هست که توی این سالها نوشتمشون ، البته خیلی هاش جالب نشدند ، بعضی هاش خوبن ، دوست دارم با بازبینی همین نسخه کتاب آماده چاپش رو درست کنم ، ببینم خدا چی میخواد

پی نوشت : زحمت جمع آوری و اصلاح کتاب رو دوست خودم ساناز رهروانی انجام دادن ، که واقعا با مشکل املایی من ، کار بسیار سخت و طاقت فرسایی بود براشون ، ;)

+++ دوستان خوشحال میشم نظراتتون رو در مورد نوشته ها و همینطور مطالب پیشنهادی برای کتاب در دست چاپ بدونم ، 

موفق باشید :)


عنوان: پیشنویس کتاب شعر ایمانوئل
حجم: 2.61 مگابایت
توضیحات: مجموعه نوشته های مربوط به علی زمانی

۱ ۱۵ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۱۲
علی زمانی

مرا با خودت ببر ، اینجا که من هستم ، همه چیز به طرز عجیبی می خواهند حرف هایم را خفه کنم
همه چیز به طور عجیبی مرا از خودم گم می کنند .
مرا با خودت ببر به سرزمینی دور ، جایی که هیچکس دیگران را معنی نکنند
هر کسی خودش باشد
دستانم را بگیر ، از این شهر جدایم کن
خسته ام از این راه

۱ ۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۴۱
علی زمانی

یه کار خوب همیشه نباید برنامه ی قوی و سرمایه ی خوبی داشته باشه ، 

یه کار خوب می تونه از یه فکر خیلی ساده شروع بشه ، فقط تنها چیزی که اون رو متمایز می کنه ، تلاش و زحمتی هست که باهاش می آد 

اگه تلاش و زحمت و بی خوابی نباشه ، هیچ تفاوتی با یه اتفاق پیش پا افتاده  توی زندگی ما نمی کنه ...

۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۰۰
علی زمانی

وطن ، تو همراه غریبانه‌ترین ترانه‌ها را برایم نواختی

تو همیشه ، دردهایت تنم را به لرزه می‌انداخت

تو همیشه ، مرا با تمام نا امیدی به جلو می‌بردی

وطن ، سرتاسر من ، روزی جزئی از تو خواهد بود ، چه جسمم ، چه روحم

تمام من ، برای به اوج رسیدن با تو ، لحظه شماری می کنند

وطن ، لحظه ای نیست که دردهایت ،نفس‌هایم را حبس نکند ...

تو همواره غریبانه ترین ترانه ها را برایم می نوازی و من چه عجیب ، مست بودنت شده ام ..

۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۱۳
علی زمانی

در سرابی از درد ، من هر روز حرف هایم را برایت می نوشتم ، به امید روزی که برگردی ..

زمان میگذشت و تو بر نگشتی  و من همیشه حرفهایم را برایت مینوشتم

روزها مثل تکه های از یک مفعوم گیج و مبهم ، تند تند از ذهنم می گزرند و من تو را ملتمسانه خواهم هاست ...

 یک سال بزرگتر شدن ، شاید هم یک سال پیرتر شدن  ، 

مثل همیشه حرفهایم را با دردی غریب شروع خواهم کرد تا شاید روزی پیدایش کنم ، کسی را که هرگز نخواهم فهمید که چرا اینگونه دنبالش بوده ام .

8 اردیبهشت ، تولد خودم مبارک ...

۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۴۸
علی زمانی

سر جمع شاید چند دقیقه ای بیشتر طول نکشد ..

شاید هم یک سلام کافی بود..

من و تو آنقدر از هم دوریم که نه من آنچنان که باید ، تو را به عشق خواهم خواند و نه تو مرا به فراموشی خواهی خواند  ... 

هر دو از دنیاهایی دیگر بودیم که به اشتباه ، به ، با هم بودن عادت کرده ایم ...

۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۵۰
علی زمانی

باید امشب بروم ...

باید امشب چمدانی را که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم و

به سمتی بروم که درختان حماسی پیداست،

رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند ...

 

-------------

من به اوج می اندیشم ، کاش تو هم همچون من باشی .....

۱ ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۵۶
علی زمانی

لب هایت شاید چیزی بیشتر از بخشی از صورتت باشند ، و شاید هم ، صورتت ، چیزی بیشتر از جسمت ،

حتی بوسیدن لب هایت هم اکتفا نمی کند ...

گاهی که می خندی ، همه ی اینها ، در تضادی عجیب ،

به خلق نادرترین اتفاق ختم می شوند

۱ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۵۷
علی زمانی

دنبال یک ترانه ام ، یه آهنگ ، آرام و آهسته

سرم درد میکند ، همه چیز ریتم تندی پیدا کرده اند ، بیهوده مرا به خواب می برند ، 

دغدغه هایم را فراموشم میکنند ، وادار به جنون برایم می نویسند

چیزی شبیه به همان صاحل دریا ، یاد موجهایش ، یاد غروبش ، حرف های تند تند و بعضی وقتا هم یک لیوان قهوده داغ ...

۰ ۲۳ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۲۳
علی زمانی