13 بدر
امزور توی مسیر ،13 بدر که داشتم می یودم ، فرصت خوبی شد برای اینکه فکر کنم ، یه فکر خالی بدون دخالت فکر های دیگران
البته ناگفته نماند این وسط ، بارون نم نمی هم می بارید و منم سوار موتور بودم
یاد چند سال پیش افتادم ، یاد بعضی حرفای خودم ، خیلی وقت ها پیش می یاد که برای دیگران موعضه میخونم و میگم آدم باید دنبال هدفش بره ، هرچقدر هم می خواد سخت باشه
+چند روز پیش ، داشتم حساب کتاب های زمانی خودم رو می کردم که چقدر جلو رفتم ، چقدر درجا زدم ، چقدر به چیزی که می خواستم رسیدم ، دیدم که از چیزی که دوست دارم باشم خیلی دور شدم ، خیلی دور ، اونقدر دور که یه دفه یه ترس بزرگ کل بدنم رو گرفت و احساس کردم دیگه کم اوردم و نمی تونم یه یکی از بزرگترین اهدافم برسم .
++خیلی قبل پیش ، من دوست داشتم در آینده توی یه مسیر خاصی باشم ، چیزی که از نظر خودم پوچ زندگی کردن نبود ، چیزی که به نظر خودم قهرمان بودن بود ، ولی متاسفانه توی سال های دانشگاه ، بر خلاف اینکه به دانشگاه رفته بودم که به این قضیه و هدف نزدیک تر بشم ، توی زمان دانشگاه به شدت دور شدم و یکی از دلایل اصلی جدا شدن از مسیر دانشگاه هم همین بود .
+یه لحظه کم اوردم ، دیدم نمی تونم و باید به خاموشی برم ، افکارم و برنامه هام همگی پوچ بود .اونقدر کم اوردم که کل بدنم شل شد ، باخته بودم ، به طور کامل
امروز فرصت پیش اومد که دوباره انرژیم رو جمع کنم و واقع بین باشم ،تازه 24 سالم بود ، تازه اولش بودم ، کلی زمان هست برای رفتن به جلو ، دلیل اصلیش که نتونستم به مسیرم برسم ، نبود برنامه و البته فراموشی بود ،توی تمام مسیر با صدای بلند برای خودم سخنرانی میکردم و یه دفه انرژیم برگشت ، من می تونستم به این مسیر برگردم ، فقط کم اورده بودم .
بلند حرف زدن همیشه بد نیست ، خیلی وقتا کمک میکنه آدم با یه نفر حرف بزنه که خوب میفهمه چی میگه ;)