وبلاگ شخصی علی زمانی

پیرامون مطالعات و دلبستگی های شخصی

وبلاگ شخصی علی زمانی

پیرامون مطالعات و دلبستگی های شخصی

در این بلاگ ، تمام حوزه هایی که به نوعی علاقه مند به کار هستم رو می نویسم ،
گاهی در مورد فیزیک و مقالات و تحقیقات و کارهایی که علاقه به پیگیریشون دارم ،
گاهی در مورد نظریات جامعه شناختی و روانشانی ، گاهی در مورد افکار جهان بینی ، گاهی در مورد طراحی وب ،
هر چیزی که به نوعی علاقه مند هستم ، در این بلاگ می گنجد

پربیننده ترین مطالب
حالا هی بنویس و هی پاک کن
هی الکی یه فکری رو کن بعد دوباره بگو الکی بوده
میبینی ، زمانی که از قواعد صحبت کردیم ، هدفمون چی بود ؟ 
هدفهمون پیشبینی اتفاق هایی بود که توی طول مسیر پیش می یومد
ولی واقعا هدف رو یادته ؟ چرا خیلی چیزا رو ترک کردی ؟ چرا کارایی رو کردی که خیلی ها بهت میگن احمق ؟
هدف این بود که الکی توی روزمرگی و مسایل ساده غرق بشی ؟ که صبح که بیدار بشی از ادامه ی روز خسته باشی ؟ 
هدف این بود که گذر زمان برات بی ارزش باشه ؟
هدف چی بود ؟ 
حرفای ایمانویل را یادت رفته ؟ 
ولی بهش فکر کن ؟ 
تو کی هستی ؟ چرا اینجایی ؟
میبینی دوباره برای سوالای بالا جوابی نداری  ، چون خودت نبودی ، صدای کمبود هات بودی ، خواستی مسیری رو بری که خوب بود ولی آخرش رو ندیدی که چی میشه 

۲ ۲۸ آبان ۹۳ ، ۱۳:۱۳
علی زمانی
بعضی اتفاق ها اونقدر ساده و غیر منتظره هستند که هر جور نگاه میکنی که بگی اینم یه اتفاق مثل بقیه اتفاق ها بوده ، میبنی نمیشه

۱ ۰۹ آبان ۹۳ ، ۱۲:۱۰
علی زمانی

بهترین نمونه برای شروع  ، معمولا نکاتی هستند که بدون فکر آغاز می شوند ولی با تفکر و اندیشه پخته و به جلو می روند،

آگاهی؛ همواره نکته ای کلیدی برای آدمیت بوده است ، ابزاری قوی برای فعمیدن و پیدا کردن حقیقت ، ولی خود اگر از نقطه ای صحیح آغاز نشود، چه بسا گمراه کننده تر خواهد بود.

آنچه مهم است ، آگاهی ما باید به دور از تعصبات ملی ، نژادی ، دینی و اعتقادی باشد . آگاهی هنکامی که آزاد باشد می تواند عقاید و مسیر آزادانه وصحیح را مشخص کند. می تواند ما را به سمتی ببرد که خود می خواهیم نه مسیری که برای ما تعیین شده است !

هر آنچه آدمی آزادانه تر بایندیشد ، قدرت بیشتری برای حرکت واقعی و صحیح خواهد داشت ، ولی اگر چه  ، پیشفرض های ذهنی و باوری ما ، از عقاید و افکاری سرچشمه میگرند که خود ، به طور صحیح در مورد موجودیت آنها چیزی نمی دانیم ، حتی اگر به عقیده ی زیادی مسیر درست را انتخاب کنیم ، باز هم اشتباه کرده ایم و آزادی واقعی را از خود سلب کرده ایم .

۰ ۱۲ مهر ۹۳ ، ۱۷:۲۳
علی زمانی
َشاید دوباره ساختمت ، 
 از میان انبوه کملاتی که در ذهنم جای گرفته اند ، 
ترانه ای نو و رقص آور
با آهنگی که خودم باید بنوازمش
در انبوه کلماتی که بی اراده به تو ختم می شوند .
هر بار که خواستم بخوانم  ، باخته ام ،بازنده ای بیش نبوده ام
و شاید سایه ای از ترسی کهن ، مرا حلقه کرده است و من با جهالتی متفکرانه ، خودم را برنده می خوانده ام .
قطعه ای نو ، خالی از غرور و تکبر ، ترانه ای شاد و در میان ، تفکری عمیق به ژرفای دنیا هایی که در آن متولد شده ام .
حرفی آنقدر کهنه ولی ، جوانه ای نو ، 
درنگی برای جدا شدن از سردی ابدی از تکرارهای احمقانه
باید تو را از نو بسازم ،باورم کن 
۱ ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۴
علی زمانی

یه جور شبیه به پوچی بود ، می دونستم که چیکار باید کنم ولی نمی تونستم بلند بشم ، کل بدنم یه حس سرد و کسالت بار بود ، بیشتر که فکر کردم دیدم گم شدم ، توی مسیر های مختلفی که نمی دونستم کدومش واقعا درست هستن ...

۰ ۱۸ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۲
علی زمانی

احمقانه ترین داستان های تاریخ را از حفظ شده ام ،
احمقانه هایی که اخلاق و شرافت را همیشه مهمترین عنصر برای زنده بودن در نظر گرفته اند ،
احمقانه هایی که به جای آنکه مرا در میان مسیری پر از شگفتی به جلو ببرند ، از من بره های ساخته اند برای دیگران
، راستش ، هر چه فکر می کنم می بینم ، اخلاق و شرافت احمقانه ترین قوانین برای زندگی کردن در مکان هایی هست که همه تصمیم گرفته اند زندگی کنند و فقط زندگی کنند ! 
فکرش را که میکنم ، باید کمی دوباره مثل کودکی ، دوباره حرف زدن را یاد بگیرم ، ذهنم پر از جمله های و پند های احمقانه اند !

۰ ۱۶ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۳۱
علی زمانی
یه شخصیت برای اینکه بتونه وجود بیاد ، باید خلق بشه ، نوشته بشه ، توی زمینه های مختلف ، حرکت کنه تا بتونه با دنیای واقعی ارتباط برقرار کنه ، 
همینکه توی ذهن هست ، دلیلی به خوب بودنش نمیتونه باشه ، باید نفس بکشه ، 
۰ ۱۵ مرداد ۹۳ ، ۱۷:۲۷
علی زمانی

گریه است بانو ، حرفای ته مانده در دود سیگارم ، بغض هایی که سوخته اند و هنوز گرمای نفس هایم را زنده می کنند 

۰ ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۳۶
علی زمانی

امزور توی مسیر ،13 بدر که داشتم می یودم ، فرصت خوبی شد برای اینکه فکر کنم ، یه فکر خالی بدون دخالت فکر های دیگران

البته ناگفته نماند این وسط ، بارون نم نمی هم می بارید و منم سوار موتور بودم

یاد چند سال پیش افتادم ، یاد بعضی حرفای خودم ، خیلی وقت ها پیش می یاد که برای دیگران موعضه میخونم و میگم آدم باید دنبال هدفش بره ، هرچقدر هم می خواد سخت باشه

۲ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۴۲
علی زمانی

میدانستی ،
من تمام شده ام ،
لابه لای تردید هایی که همیشه با من بوده اند ، 
لابه لای حرف هایی که همیشه برایم تردید بود که کدام سوی خط دیوانگی آنان هستم.
گاهی آنقدر غرق در تردید بوده ام ، که گاهی حتی یک نگاه هم ازسوی غریبه ای ، که به اشتباه مرا آشنای دیرینه ی خویش ، پنداریده برایم اوج رهایی بوده است .....

۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۵۸
علی زمانی

گفتنش ساده نیست

من همیشه بخشی از یک دروغ بوده ام ، بخشی از یک پیوند عجیب میان حرف های خودم ، باور هایم ، رویاهایم و نیاز هایم

بخشی از یک واقعیت برای زنده بودن

اینبار باید دوباره ببینم ، چرا در این شلوغی ، یک پیوند قوی میان خودم و آنچه باید باشم ، ایجاد نکرده ام ، 

ساده است ، 

۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۵۴
علی زمانی

دل است ، باید رهایش کنی ، به بند بودنش دروغت میدهد ، بگزار رها باشد

آنوقت

خودت تنهایی ، گوشه ای بنشین و تا آخر به سفیدی بنگر ، 

تا من و تو ، دوباره بزگرترین دروغ را دوباره پیدا کنیم و از نو ، تمام تو را دفنت کنم

آنوقت من می مانم و خودم و یک اطاق خالی پر از حرف هایی که هیچوقت به آنها عمل نکردم .

۰ ۲۹ آذر ۹۲ ، ۲۳:۴۴
علی زمانی

باورم کن ، باورم کن ، خیلی وقت هست خسته شدم از تکرار خودم برای غریبه هایی که نمی فهمن مرا ، باورم کن ، تو دیگر غریبه نیستی  ، تو هر روز ، سالهاست که تو را در حرفهایم تکرار میکنم

باورم کن 

۱ ۱۳ آبان ۹۲ ، ۰۱:۱۰
علی زمانی

مرا به اوج ببر

در این سردسیر ، چیزی برای من باقی نمانده است ، چیزی برای گفته شدن باقی نماده است ، هر چه هست ، تکراریست از گذشته هایی دور از مردمانی غریب که مدام برای خودشان سرود می خوانند .

مرا با خودت ببر ، دستانم را از این حباب خالی رها کن ، دردم را بشنو ، صورتم را باور نکن ، 

چشمانم برایت حرف ها ی زنند ، آیین بودنم را برای خودم زنده نگه داشه ام ، ولیک ، باز حرفی هست که گفتنش عذابیست

یاد حرف های همیشگی و پر از تردید برای تو ، برای من ، 

باورم کن

چیزی مثل خفه شدن برایم حرف میزند ، تو را باید دوباره پیدا  کنم ، برای هزارمین بار ، برای همیشه ، شاید هم برای یک لحظه ، ولی پیدایت خواهد کرد

ای مسیر آزادی ، ای مسیر بودن برای همه رفتنهایم ،

تورا از آنچه هست ، قربانی خودم خواهم کرد ، از بودنت سهمی خواهم ساخت ، از بودنت چیزی خواهم ساخت که هر گز نبوده ای

بگزار برایت حرفهایی را تکرار کنم ، تو مرا به سهم خودت زندانی نخواهی کرد ، تو مرا به اوج خواهی برد ، به بی نهایتی دور دور ، تو 

۰ ۱۳ مهر ۹۲ ، ۰۱:۰۲
علی زمانی

وقتی که رسیدی موهایت را بگزار آزاد باشند ، حیف است آنها را دور هم زندانی کرده ای

دستهایت را بگزار راحت باشند ، خسته اند ، حتی بیشتر از پاهایت

چشم هایت هم ، بگزار بخوابند ، زیباییش خسته اش میشود

دلت را اسیر نکن ، بگزار مثل کودکی هایت پر و بال بزند ، کودکانه بگوید ،

لبانت را اسیر نکن ، بگزار آزادانه بوسه هایش را تقسیم کنند ...


و بگزار ، من هر روز در هوس به تو رسیدن اسیر تمام بودنت شوم

۰ ۰۲ مهر ۹۲ ، ۱۹:۱۵
علی زمانی

امشب به طرز عجیبی عطر تنت احاطه‌ام کرده ، امشب به طرز عجیبی دوستت دارم ، چه باشی چه نباشی  :)

۰ ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۲۲
علی زمانی

آدمیت همواره مجذوب عناصری میشود که دست نیافتنیست،تازه است،

دنبال چیزیست که متعلق به خودش نباشد،

نو و ضریف باشد،

ساده و در عین حال به زیبایی پیچیده و شفاف باشد.

خلاقیت برای ما،فرآیندیست برای ساختن و خلق مفاهیمی که آدمیت را چه آگاهانه و چه ناآگاهانه مجذوب خودش کند .

و عاشق شدن، غرق در چیزیست که عمیقا به آن تعلق پیدا کرده ولی دلیلی برایش ندارد!

ابهام ابدی خواسته ها!

۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۱۶
علی زمانی

نظر می کنم به وجه او

و 

" او " نظر دارد به وجه الله ...

۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۳۳
علی زمانی

سهم من این خواهد بود ؟

تکرار ابدی رنجی به اسم آینده ؟ 

مدام از همه چیز گفتن و تحقیر شدن به اسم متمدن بودن

۰ ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۵۴
علی زمانی

از این رکود خستم شده ، باید سرعتم رو زیاد کنم ، خیلی وقتم کمه ، خیلی کم

۰ ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۱۳
علی زمانی