پازل های بدترکیب
می دونی چیه ، تو ذهنم یه چیز جدید داره شکل میگره ،
از ۲ روز پیش که مجبورش کردم ایده ها و افکار و افرادی رو که فقط بیهوده انرژی رو اتلاف میدن ،حذف کنم، کلی ذهنم آزاد شده ، البته ناگفته نماند ،این یه عادت قدیمی هست ، و تا بخواد از ذهن آدم بیرون بره ، طول میکشه ، ولی بذار از این ایده ی جدیدم بنویسم ،
چیزی که یه زیر بخش از کل فکرام توی سال های گذشته میشه ، بخشی از شخصیت برتر ، ولی یعنی چی ؟
یه ایده ی ساده هست که میگه ، برای ابر مرد شدن دیگه نیازی به پول و قدرت زیاد نیست ، نمی خواد سوپر من یا بت من باشی ، اگه بتونی احساسات جوامع رو با خودت همسو کنی و ایده ها و افکار خودت رو با کمک نقاط ضعف و قدرت اونا جلو ببری ، حالا بستگی به قدرتت داره ، تبدیل به یه شخص قوی می شی که خیلی زود می تونه قدرت زیادی کسب کنه ، می تونی با کنترل غیر مستقیم افکار اطرافیانت ، و هم سو کردنشون با ایده هات ، و رهبری کردن احساسات و علایقشون ، به نوعی برای رسیدن به هدف خودت استفاده کنی!
شاید در نگاه اول بگی ،یک فکر توهین آمیز میشه ، چون داریم از مردم و افراد جامعه ، سوئ استفاده ی ابزاری میکنیم ، ولی نه ! نباید درجه ی منفی بودن این قضیه رو بالا ببری ، آره ، درسته ما این وسط از مردم استفاده میکنم ، سوئ استفاده نه ! داریم ایده ها و افکار ، قابلیت ها ، استعداد ها و خلایق اونا رو پیدا میکنیم ، و با پیدا کردن نقطهی مشترکشون با هدف و تصمیمی که داریم ، اونا رو رهبری میکنیم ، یه مدیر موفق ! یه مبارز موفق ! نا گفته هم نماند ، درصد بسیاری از مردم ، دوست دارند ازشون استفاده کنی! خودشون رو گذاشتن که تو سوارشون بشی! این خیلی بدتر از چیزی هست که توی ذهنت جا میگیره ،
حالا بزار پیش مقدمه ای که امروز ظهر در مورد یه ابر مرد ، توی ذهنم نوشته بودم رو خلاصش کنم ، و البته ناگفته نماند این ایده ها هنوز خیلی خام هستند تا به مرحله ی عمل برسند چون فقط افکار خودم هستند و هنوز کامل پخته نشدند!
بزار یه تعریف از جامعه کنم ، جامعه به مجموعه ای از مهره هایی گفته میشه که توی این مثال آدم ها هستند ،هر مهره ویژگی های خاص خودش رو داره ، افکار خودش رو داره و سلایق خودش رو داره ، هر مهره می تونه فکر کنه ! مجموعه ی مشترک احساسات و ویژگی های خاص افراد جامعه ، اون جامعه رو می سازه و میگه جو حاکمش چی هشت ، مثلا یه جامعه ی مریض ، یه جامعه ی متفکر ، یه جامعه ی چاپلوس ، یه جامعه ی دزد ! و ای اخ ، جامعه خیلی تعریف دیگه هم داره که فعلا بری مثال من کافیه ،
حالا ، بهت گفتم که عناصر جامعه ، فکر میکنن ، ولی لذوما منطقی نیستند ! بیشتر مواقع رفتار حاکم بر افراد ، تحت تاثیر مستقیم ، احساسات هست ، بزار یه مثال بزنم ، یه جمله از یه فیلسوف بود ، اسمش یادم نیست متاسفانه ، میگفت : اینکه یه نفر رو فریب بدی ، خیلی راحت تر از اینه که بهش حالی کنی ، فریب خورده! زیاد دیدیم که با یه عطر خوب ، لحن خوب ، صورت خوب ، همدردی خوب ، میشه نظر یک نفر و بلطبع احساسات شخصی یه نفر به شما رو عوض کرد ،زیاد هم دیده میشه که آدم های منطقی رو هم میشه اینطوری جذب کرد ، یه چیزایی مثل قانون جاذبه و از این چیزا ، اعتماد بنفس و خلاصه این جور موراد !
حالا ، یه جامعه داریم ، یه فرد و چیزی که این دو رو به هم اتصال میده ، احساسات و رفتار متقابل! که حرف اصلی منم همین چسب میانی هست ، به نظرم زیاد شنیدی که میگن اگه توی رفتارت دقت کنی ، میتونی شخص موفق تری باشی ، محبوب تر بشی ، به قولی تو دل برو تر بشی !
تازه رسیدم به حرف اصلیم ، کسی می تونه یه شخص قوی باشه که بتونه نظارت دقیق و هوشمندانه و بر اساس شخص و شخصیت های مقابل ، داشته باشه و با به گزین کردن و دقیق کنار هم قرار دادن ، عناصر رفتاری ، و همینطور به پیش زمینه ای به نام شناخت رفتار طرف مقابل ، مسیر احساسات طرف مقابلش رو به سمتی که خودش میخواد هدایت کنه ، خب کار سختی هست ، هم باید شخصیت شناسیت خوب باشه ، هم عناصر رفتاری رو خوب بلد باشی .
راستی یه چیزی یادم رفت ، عناصر رفتاری ،خودم یه دیدگاه در مورد عناصر رفتاری دارم ولی نمی دونم تا چه حد با نظر بقیه ی روان شناسا صدق کنه :دی ، ولی خودم تا الان قبولش دارم ،
هر رفتاری که ما توی زندگی مون ، انجام میدیم یه عنصر هست ، خساست ، بد اخلاقی ، فحاشی ، بد دهنی ، راست گویی ، دروغ گویی ، خوش مشربی ، افسردگی ، بی ابدی ، پر انرژی بودن ، خلاصه هر چیزی که به ذهنت میرسه ، اگه پست های قبلیم رو خونده باشی متوجه میشی که گفتم ، این عناصر هر کدوم یه نقاط ضعف و قوتی دارند ، که برای بقای خودشون سعی میکنند ، رفتار های بیرونی ما رو تحت کنترل خودشون بگیرین ، مثلا ، کسی که بد اخلاقه ، کلا عنصر بد اخلاقیش حاکم بر رفتارش هست ، و تا آخر …
خب ، یه رفتار هوشمندانه رفتاری هست که برای رسیدن به هدفی که توی ذهنش هست ، با نقاط مشترک عنصر های رفتاری و نوع شخصیت طرف مقابل ، جوری رفتار بین فردی رو به وجود بیاره ، که برای مثال ، طرف مقابلش در عین حال که حرفش و گوش می کنه ، دوستش داشته باشه ، ازش بترسه ، و همینطور بهش اعتماد کنه ! ولی خیلی باید زیرک باشی که بتونی به این ضرافت بری جلو!
حالا هر عنصر رو یه تیکه از پازل در نظر بگیر ، که باید دقیق کنار پازل های دیگه بزاریش که کوچکترین بد فرمی دیده نشه و تصویر بیرونیش هم زیبا باشه!
به قولی ، خلاجت نکش ، تو هم می تونی آواز بخونی هم می تونی برقصی ، ولی من چون دوست دارم ، دلم می خواد برام بنویسی !
چند تا چیز دیگه هم هست که فعلا پراکنده هستن ، روشون فکر میکنم ، می نویسم
پس فعلا