ترانه
يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۵۴ ب.ظ
َشاید دوباره ساختمت ،
از میان انبوه کملاتی که در ذهنم جای گرفته اند ،
ترانه ای نو و رقص آور
با آهنگی که خودم باید بنوازمش
در انبوه کلماتی که بی اراده به تو ختم می شوند .
هر بار که خواستم بخوانم ، باخته ام ،بازنده ای بیش نبوده ام
و شاید سایه ای از ترسی کهن ، مرا حلقه کرده است و من با جهالتی متفکرانه ، خودم را برنده می خوانده ام .
قطعه ای نو ، خالی از غرور و تکبر ، ترانه ای شاد و در میان ، تفکری عمیق به ژرفای دنیا هایی که در آن متولد شده ام .
حرفی آنقدر کهنه ولی ، جوانه ای نو ،
درنگی برای جدا شدن از سردی ابدی از تکرارهای احمقانه
باید تو را از نو بسازم ،باورم کن
۹۳/۰۵/۱۹