بگزار سال ها بگذرند و حرف ها تمام شوند و همه چیز به آخر برسند و تمام شوند و تمام و تمام و تمام
در آخر ، فرصتی شاید باشد و تو را باز دیدنی باشد ...
بگزار سال ها بگذرند و حرف ها تمام شوند و همه چیز به آخر برسند و تمام شوند و تمام و تمام و تمام
در آخر ، فرصتی شاید باشد و تو را باز دیدنی باشد ...
باید دید چه میشود،
من بخشی جدا شده از خاطراتت خواهم بود
یا تو ،تکه ای جدا مانده از حرف های من؟
من این وسط گم می شوم یا تو ،
و شاید هم من و تو،مثل این همه اتفاق پیش پا افتاده،حتی برای خودمان هم مهم نباشیم؟
و شاید هم این وسط دوباره یکی خودش را التماس کند!
و شاید هم مهمترین اتفاق پیش پا افتاده فکر های پاره شدمان شدیم،
وشاید ..
posts_per_pageرو تغییر بدم .ولی خب ، یه سری مشکلاتی وجود داره ، برای انجام این کار پیشنهاد میشه که موقعی که کاستوم کوری نوشته میشه ، توی آرگومان اصلی ، متغییر بالا رو دستی بهش عدد مورد نیاز رو وارد کنیم ، ولی توی صفحاتی مثل آرشیو مشکل پیش می یاد ، برای همین باید از فیلتر ها استفاده میکردم
خدا خسته از راهی دور ،
کلاهش رو در آورد ، و چنان خوابید که گویی هزاران سال بود ، معنای استراحت را فراموش کرده بود :)
سالها بود فکر میکردم .
سالها بود ، فکر می کردم فکر می کنم!
سالها بود ، فکر می کردم فکر می کردم فکر میکنم !
اما
خیلی وقت ها لازم می شه که ما همه چیز رو از اول بچینیم ، از اول برنامه ریزی کنیم ،ببینیم کجای کار هستیم ، چقدر پیشرفت داشتیم ، چقدر پسرفت داشتیم
ببینیم آیا این مسیری که داریم میریم ، مسیری هست که باید باشیم یا اشتباهی هست
بعضی وقتا واقعا یادمون می ره کجا هستیم و کجا باید باشیم
خیلی باید کار بشه تا به چیزی که می خوایم برسیم
آسون نشو ای همسفر
ویرون نشو ای در به در
منو بگیر از همهمه
منو به خلوتت ببر
معجزه کن خاتون من تولدی دوباره کن
منو ببر به حادثه شبو پر از شراره کن
ستاره پرپر میکنی ای نازنین گریه نکن
پروانه آتش میزنی تو اینچنین گریه نکن
گریه نکن ای شب زده ای شب نشین گریه نکن
گریه نکن گریه نکن خاتون هم گریز من
برای این دربه در بی سرزمین گریه نکن
دریافت
عنوان: گریه نکن ، گریه نکن
حجم: 4.29 مگابایت
توضیحات: گریه نکن ، گریه نکن ابی
ای فسانه... فسانه.... فسانه
ای خدنگ تو را من نشانه
ای علاج ای دل ای دای درد
هم ره گریه های شبانه
با من سوخته در چه کاره
ای فسانه خسا نند انان
که فرو بسته راه را به گلزار
خس به صد سال طوفان ننالد گل ز یک تار باد است بیمار تو مپوشان سخن ها که داری
الان ساعت 1:17 دقیقه، تازه از شنای توی رودخونه برگشتم
آب ملایم ، آسمون تاریک و پر ستاره و سکوت مطلق ..
عالی بود :x
یادم باشد حرفهایم را قاب بگیرم، بزنم به دیوار، این روز تند تند، فکرم عوض میشود.
مدام غرق در افکار دیگران میشوم و تا نگاه میکنم، چند وقتی درگیر فکر دیگران بودهام. نمی دونم این چه مشکلی هست که هنوز عادت نکردیم به اینکه خودمون رو برای خودمون تثبیت کنیم؟ چه اشکالی داره که همیشه حرف خودمون باشه و حرف دیگران بعداً؟ نمی دونم کی گفته خود خواهی بده، به نظر من خودخواهی خیلی خیلی هم خوبه، همیشه به نیاز های خودمون توجه میکنیم، همیشه اول خودمون رو ملاک میزاریم بعدش دیگران رو وارد این مسیر میکنیم، چرا اصلا باید همیشه دیگران رو ملاک قرار بدیم؟ چرا نگیم، فلان رفتارم رو دوست نداشتم چون خودم از چنین رفتاری خوشم نمی یاد؟
بگزار کوچه های خاکی همیشه خالی باشند
شاید یک روز
تو هم از آنجا رد شدی
شاید
بعضی وقتا باید عزیز ترین ها رو به آتش کشید ، تا فرصت رشد دوباره پیش بیاد ;)
سلام ، شاید 3 سالی بشه که سعی میکنم نوشته هام رو یادداشت کنم ، کتابی که توی این نوشته برای دانلود هست ، مجموعه نوشته هایی هست که توی این سالها نوشتمشون ، البته خیلی هاش جالب نشدند ، بعضی هاش خوبن ، دوست دارم با بازبینی همین نسخه کتاب آماده چاپش رو درست کنم ، ببینم خدا چی میخواد
پی نوشت : زحمت جمع آوری و اصلاح کتاب رو دوست خودم ساناز رهروانی انجام دادن ، که واقعا با مشکل املایی من ، کار بسیار سخت و طاقت فرسایی بود براشون ، ;)
+++ دوستان خوشحال میشم نظراتتون رو در مورد نوشته ها و همینطور مطالب پیشنهادی برای کتاب در دست چاپ بدونم ،
موفق باشید :)
مرا ببوس، مرا ببوس
برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان هم پیمان با قایقران ها
گذشته از جان باید بگذشت از توفان ها
به نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها
مرا با خودت ببر ، اینجا که من هستم ، همه چیز به طرز عجیبی می خواهند حرف هایم را خفه کنم
همه چیز به طور عجیبی مرا از خودم گم می کنند .
مرا با خودت ببر به سرزمینی دور ، جایی که هیچکس دیگران را معنی نکنند
هر کسی خودش باشد
دستانم را بگیر ، از این شهر جدایم کن
خسته ام از این راه