بگزار سال ها بگذرند و حرف ها تمام شوند و همه چیز به آخر برسند و تمام شوند و تمام و تمام و تمام
در آخر ، فرصتی شاید باشد و تو را باز دیدنی باشد ...
بگزار سال ها بگذرند و حرف ها تمام شوند و همه چیز به آخر برسند و تمام شوند و تمام و تمام و تمام
در آخر ، فرصتی شاید باشد و تو را باز دیدنی باشد ...
باید دید چه میشود،
من بخشی جدا شده از خاطراتت خواهم بود
یا تو ،تکه ای جدا مانده از حرف های من؟
من این وسط گم می شوم یا تو ،
و شاید هم من و تو،مثل این همه اتفاق پیش پا افتاده،حتی برای خودمان هم مهم نباشیم؟
و شاید هم این وسط دوباره یکی خودش را التماس کند!
و شاید هم مهمترین اتفاق پیش پا افتاده فکر های پاره شدمان شدیم،
وشاید ..
posts_per_pageرو تغییر بدم .ولی خب ، یه سری مشکلاتی وجود داره ، برای انجام این کار پیشنهاد میشه که موقعی که کاستوم کوری نوشته میشه ، توی آرگومان اصلی ، متغییر بالا رو دستی بهش عدد مورد نیاز رو وارد کنیم ، ولی توی صفحاتی مثل آرشیو مشکل پیش می یاد ، برای همین باید از فیلتر ها استفاده میکردم
خدا خسته از راهی دور ،
کلاهش رو در آورد ، و چنان خوابید که گویی هزاران سال بود ، معنای استراحت را فراموش کرده بود :)
سالها بود فکر میکردم .
سالها بود ، فکر می کردم فکر می کنم!
سالها بود ، فکر می کردم فکر می کردم فکر میکنم !
اما
خیلی وقت ها لازم می شه که ما همه چیز رو از اول بچینیم ، از اول برنامه ریزی کنیم ،ببینیم کجای کار هستیم ، چقدر پیشرفت داشتیم ، چقدر پسرفت داشتیم
ببینیم آیا این مسیری که داریم میریم ، مسیری هست که باید باشیم یا اشتباهی هست
بعضی وقتا واقعا یادمون می ره کجا هستیم و کجا باید باشیم
خیلی باید کار بشه تا به چیزی که می خوایم برسیم