بعضی وقتا باید عزیز ترین ها رو به آتش کشید ، تا فرصت رشد دوباره پیش بیاد ;)
بعضی وقتا باید عزیز ترین ها رو به آتش کشید ، تا فرصت رشد دوباره پیش بیاد ;)
سلام ، شاید 3 سالی بشه که سعی میکنم نوشته هام رو یادداشت کنم ، کتابی که توی این نوشته برای دانلود هست ، مجموعه نوشته هایی هست که توی این سالها نوشتمشون ، البته خیلی هاش جالب نشدند ، بعضی هاش خوبن ، دوست دارم با بازبینی همین نسخه کتاب آماده چاپش رو درست کنم ، ببینم خدا چی میخواد
پی نوشت : زحمت جمع آوری و اصلاح کتاب رو دوست خودم ساناز رهروانی انجام دادن ، که واقعا با مشکل املایی من ، کار بسیار سخت و طاقت فرسایی بود براشون ، ;)
+++ دوستان خوشحال میشم نظراتتون رو در مورد نوشته ها و همینطور مطالب پیشنهادی برای کتاب در دست چاپ بدونم ،
موفق باشید :)
مرا ببوس، مرا ببوس
برای آخرین بار، تو را خدا نگهدار که می روم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان هم پیمان با قایقران ها
گذشته از جان باید بگذشت از توفان ها
به نیمه شب ها دارم با یارم پیمان ها